۱۳۹۰/۱۰/۰۵

ترقی مکاتب

ترقی مکاتب


امروزماشاهد هستیم که مکاتب زیادی باداشتن شاگردان زیادی اعم ازذکور واناث در مملکت ما( افغانستان) فعالیت دارند،ولی متأسفانه کیفیت درس درمکاتب خیلی پایین وضعیف است، شاگردان بسیارضعیف اند، حتی یک شاگرد صنف نهم نمیتواند نام خود را واضح ورشن بنویسد، حتی بعضی کسانیکه ازداوزدهم فارغ شده اند ، هنوز توان اینرا ندارد ، تایک مقاله را دریک موضوع بنویسد، وازاین هم غم انگیز، که بعضی کسانیکه ازدوازدهم در دارالمعلمین عالی فارغ شده است، هنوز هم هیچ تغییر علمی در استعداد آنها ظاهرنشده است، در تدریس وتفهیم ضعیف اند، خط واملاء خوبی ندارد، کتابهای که درطول چهارده سال درمکتب خوانده است نمیداند، ظرفیت کار را ندارد، کارها را رهبری کرده نمیتواند، پس باید تمام ماکوشش بکنیم تاعوامل این را دریابیم،نقط نقص که سبب این آفت جبران ناپذیرشده است،ازبین ببریم، واین کاروقتی ممکن است که نکات ذیل بطور جدی مراعات بشود.
بقیه را الینک ذیل مطالعه کنید
اینجارابرای ادامه مطلب کلیک کنید

۱۳۹۰/۱۰/۰۲

امهات المومنین الگوی زنان مسلمان

امهات المؤمنین الگوی زنان مسلمان


یقینی است که خداوند عزوجل برای مسلمانان نمونه های را تقدیم کرده اند که باپیروی از آنان مسلمانان هرگزخوار وذلیل نخواهند شد،

مثلیکه خداوند عزوجل خود پیغمر(ص) را الگوی زندگی برای تمام انسانها قرارداده چنانچه خداوند عزوجل میفرماید

«لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً»

ترجمه: یقینا برای شمااست در رسول خداوند نمونه ( الگوی) خوب برای کسیکه آرزوی خداوند وروز آخرت را داشته باشد، وذکرخدا را زیاد می کند.

یعنی پیغمبر(ص) الگوی زندگی برای کسانی است که خود را مسلمان میداند، باید خود را مانند اودرتمام امور بسازد ، درعبادت، جهاد، استقامت، اخلاق وغیره... مانند اوباشد( به استثناء مواردیکه مخصوص رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است)


پس چنانکه خود آنحضرت نمونه والگوی زندگی برای انسانهای دیگراست ، همچنان همسران آنحضرت نمونه والگوی زندگی برای زنان مسلمان دیگرهستند، به این معنی به چیزی که خداوند عزوجل ویا رسول اکرم (ص) آنها وادارنموده باشد، باید زنان دیگرهم خود را به آن چیزها واداربداند( غیرازمواردیکه مخصوص آنها بوده )

وخداوند عزوجل درخطاب به همسران آنحضرت (ص) می فرماید:

{وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَاهِلِيَّةِ ٱلأُولَىٰ وَأَقِمْنَ ٱلصَّلاَةَ وَآتِينَ ٱلزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجْسَ أَهْلَ ٱلْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً}.سوره احزاب آیه 33

ترجمه: قراربگیرید درخانه های تان وظاهرنکنید عادتی ازعادتهای زمان جاهلیت ( که زنان بدون کدام پایبندی بامردان بیگانه ونامحرم یکجامی نشستند وبرمی خاستند ومانند مردان درکوچه ها وسرکها می گشتند) ونماز رابرپاکنید وزکوة را بدهید، واطاعت خدا ورسول اورا بکنید، یقینا خداوند (ج) اراده دارد تاازشما اهل بیت ( خانواده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم) نجاست( پلیدی ) دور داشته باشد ، وشمارا خوب پاک کند.( ازفحشاء)

پس وقتیکه خداوند عزوجل ازواج رسول اکرم (ص) را به قرار گرفتن درخانه امرمی کند ، باید زنان دیگرهم مانند آنها درخانه های خود بشیند، بدون عذر شرعی ازخانه های شان بیرون نشوند.

درجای دیگری خداوند عزوجل میفرماید:

{يأَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً}.

ترجمه: ای پیغمبر! بگوبه همسران ودختران خود وزنان مؤمنین را که بپیچاند برخود چادرهای شان را، زیرا باین کار آنها کمترشناخته می شود( یعنی کسی آنها را درحجاب ببیند می فهمد که اینها حرائرهستند نه کنیز) پس آنها ازاز داده نمی شود( کسی به آنها کارندارد)، وخداوند (ج) بخشاینده ومهربان است.

پس باید زنان دیگرهم وقتیکه برای یک عذر شرعی ازخانه خویش بیرون می شوند باید چادر خود را برخود بپیچاند تااز آزاد فاسقان نجات بیابد، وامرشرعی خداوند عزوجل را بجابیاورد.

ویقینا حفاظت آبرو وعزت زن مسلمان امروز دراین است که درخانه خود بشیند، اگرتحصیل علوم دینی را هم میکند باید زمینه تحصیل را مردان برای او مساعد بکند، باحجاب شرعی ازخانه بیرون بشود به مدارس ویامکاتب برای تحصیل علومی دینی برود، در داخل مکاتب ومدارس حجاب شرعی خود راحفاظت بکند، تاباشد خداوند عزوجل ازآنها زنان خوب ومسلمان را بسازند وازآنها خشنود بشود،

تنبیه: آیه 33 احزاب که قبلا کتابت شد درباره ازواج رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نازل شده است، ومراد از او تمام خانواده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است ، اعم ازهمسران ودختران ، پس بعضی کسانیکه از این آیه استنباط عصمت حضرت علی وفرزندانش را می کند، صرفا غلط اوشتباه است زیرا آیه درباره آنها نازل شده است وخطاب هم باآنهااست، وضمیرلفظ « عنکم » که به تذکیر آن ازطرف اشخاص مذکور استناد گرفته می شود ، شرافتا است چنانچه خداوند عزوجل درخیلی جاها ی قرآن کریم ضمیرمذکررا ذکرمی کند ولی مراد اواعم ازمردان وزنان است.





۱۳۹۰/۰۹/۲۷

معیارحق

اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم( رسول اکرم «ص»)




رسول گرامی اسلام می فرماید: اصحاب من مانند ستاره گان اند، دنبال هریکیی که اقتداء بکنید، هدایت می شوید،.



واقعاً کسانیکه شفاهی وگوش بدهن قرآن واحکام الهی را ازپیامبرگرامی اسلام (ص) یادگرفته است. اصحاب گرامی آنحضرت صلی الله علیه وسلم می باشد. که همیشه درکنار آنحضرت صلی الله علیه وسلم بوده. از اوحمایت می کرده ، اورا یاری وکمک می کرده، همیشه سخنان اورا باشوق واشتیاق می شنیده، آنرا حفظ می نموده ، وجامه عمل بآن می پوشانده.



پس واقعااگرکسی خواهان هدایت وراه یافتن باشد، باید راه اصحاب آنحضرت را تعقیب وپیروی بکند، زیرای این راهی است که هرکس ازآن پیروی بکند، هرگزگمراه نخواهدشد چنانکه خودرسول گرامی اسلام هم دریکی ازاحادیث می فرماید:



زمانی خواهد آمد که شماچیزهای در دین می بینید که قبلانبوده وشاهد مخالفتهای خواهیدبود که هنوزنیستند، پس شماسنت من واصحاب من را محکم بگیرید.



واقعاً این راه همان ریسمان محکمی است که آن را میتوان بنام« عروة الوثقی »نامید که هرکس آنرا محکم بگیردهرگزاز راه حق منحرف نخواهد شد



معیارحق

اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم( رسول اکرم «ص»)




رسول گرامی اسلام می فرماید: اصحاب من مانند ستاره گان اند، دنبال هریکیی که اقتداء بکنید، هدایت می شوید،.



واقعاً کسانیکه شفاهی وگوش بدهن قرآن واحکام الهی را ازپیامبرگرامی اسلام (ص) یادگرفته است. اصحاب گرامی آنحضرت صلی الله علیه وسلم می باشد. که همیشه درکنار آنحضرت صلی الله علیه وسلم بوده. از اوحمایت می کرده ، اورا یاری وکمک می کرده، همیشه سخنان اورا باشوق واشتیاق می شنیده، آنرا حفظ می نموده ، وجامه عمل بآن می پوشانده.



پس واقعااگرکسی خواهان هدایت وراه یافتن باشد، باید راه اصحاب آنحضرت را تعقیب وپیروی بکند، زیرای این راهی است که هرکس ازآن پیروی بکند، هرگزگمراه نخواهدشد چنانکه خودرسول گرامی اسلام هم دریکی ازاحادیث می فرماید:



زمانی خواهد آمد که شماچیزهای در دین می بینید که قبلانبوده وشاهد مخالفتهای خواهیدبود که هنوزنیستند، پس شماسنت من واصحاب من را محکم بگیرید.



واقعاً این راه همان ریسمان محکمی است که آن را میتوان بنام« عروة الوثقی »نامید که هرکس آنرا محکم بگیردهرگزاز راه حق منحرف نخواهد شد



۱۳۹۰/۰۷/۲۳

راهي ديگربراي كشف حقيقت (قسمت اول)

بسم الله الرحمن الرحيم


الحمدلله وحده والسلام والصلاة علي من لا نبي بعده.

در آغاز دوست دارم به دو نکته اشاره کنم:

اول: باور به توهين کردن يا لعنت فرستادن ندارم. و ميدانم اين گونه اعمال راه به جايي نمي برند و انسان را به هدف نزديک نمي کنند.

اما بعضى جاها آدم ديگر مجبور مي شود پيروان يک عقيده باطل را نادان بنامد! خصوصاً وقتيکه آنها مقدسات را لعن و نفرين مي کنند حد اقل حق داريم که ايشان را جاهل و نادان بدانيم.

دوم: همزمان با نوشتن اين کتاب کشف کردم که اگر پيروان حق به اندازه هواداران باطل کوشش کنند زبان باطل بسته مي شود و چون دليل ندارد به گوشه اي مي خزد و در ميدان اينهمه جولان نمي دهد!

ولي افسوس که پيروان حق به اندازه لازم سعي نمي کنند و رهروان باطل شب و روز در تلاشند.

دانش جرم شناسي

علم جرم شناسي به انکار يا ظاهرسازي متهمان توجه اي ندارد افسانه سرايي مجرمان ما يا مغرضها نميتواند آگاهان به اين علم را از کشف حقيقت بازدارد.

مثلا در داستان يوسف - عليه السلام - و زليخا مي بينيم:

زليخا مي خواهد يوسف را از راه بدر کند اما يوسف قبول نمي کند زليخا طرح جرمي را مي ريزد درها را مي بندد و يوسف را وسوسه مي کند يوسف همچنان انکار مي نمايد زليخا مي خواهد او را مجبور کند اما يوسف به طرف در ميدود زليخا پشت سرش دويده دستش به پيراهن ميرسد و پيراهن يوسف پاره مي شود در اين لحظه در باز شده و بين دو لنگه در، شوهر زليخا با همراهان ظاهر مي گردد. حالت آشفته زليخا و يوسف نشان از جرمي دارد!

زليخا پيش دستي کرده و مي گويد:

?قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ?. (سوره يوسف آيه25).

{سزاي کسيکه نسبت به زن تو اراده بدي داشته باشد چيست جز آنکه زنداني يا شکنجه شود!} بيبينيد زليخا چگونه دروغ مي گويد او جرم يوسف را ثابت نمي کند آنرا امري واضح و روشن تر از آفتاب جلوه ميدهد او مرحله بعدي، يعني چگونکي سزاي جرم يوسف را مطرح ميسازد.

ظاهرا در مقابل اين زن مکار، يوسف بازنده است، همه چيز به نفع زليخاست.

او زن است و معمولاً در اين گونه حوادث زن مظلوم است و قاضي خود نيز در اين قضيه ذينفع است، اگر زنش متهم شود آبروي او نيز ميريزد. در مقابل، يوسف موقعيت اجتماعي ممتازي ندارد زبان چرب و نرمي نيز ندارد بسادگي مي گويد: ?هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي?. «زليخا از من گناه مي خواست».

اما دخالت هوشمندانه يک همراه عزيز مصر که اتفاقاً ازخويشاوندان زليخا بود صحن را عوض کرد.

?وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ * فَلَمَّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ?. (يوسف آيه 26تا 28).

وگواهي داد شاهدي از خويشاوندان زليخا که اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد پس زليخا راست مي گويد و يوسف از دروغ گويان است اما اگر از پشت سر چاک باشد پس زليخا دروغ گو و يوسف راست گوست!

شوهر ديد پيراهن از پشت سر پاره شده (همه چيز را فهميد) و به زليخا گفت: اين گناه و مکر توست براستي که مکر شما زنان خيلي بزرگ است.

بدون شک زليخا تا آخر هم گناه خود را نپذيرفت اما دليل تراشي و بهانه سازي او، شوهر را قانع نکرد او شايد گفته بود که يک لحظه يوسف در کشمكش، تصادفا پشت به من کرد و پيراهنش پاره شد و از اين حرفهاي بي دليل که گفتنش آسان است! اما شوهر با هوش تر از اينها بود که ديگر گول بخورد دليل جرم، خيلي قوي بود. اين است فايده دانش جرم شناسي، هر چقدر هم يک طرف طرار و مکار و حيله گر باشد باز شاهد جرم رسوايش ميکند.

در اين کتاب با همين روش دعواي شيعه و سني مبني بر راست يا دروغ بودن غديرخم و جانشيني علي و شکسته شدن پهلوي فاطمه را به محک مي کشيم و بي اعتنا به جار وجنجال و دعوا و مکر طرفهاي دعوا به کمک علم جرم شناسي ثابت مي کنيم که حقيقت چيست و کي دروغ گوست. درست مثل پيراهن پاره يوسف که زبان چرب و نرم زليخا را از تاثير انداخت.

ماجرا چيست؟

اهل تشيع مي گويند: حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) در آخرين سال عمر با برکت خويش به سفر حج رفتند و در بازگشت، کاروان عظيم همراه خود را در محلي بنام غديرخم متوقف کردند و سپس در جمع آنها اعلان فرمودند که الله جل جلاله علي را بعد از من رهبر شما تعيين فرموده اند و علي جانشين من است.

اهل تشيع مي گويند: پس از اين اعلان مردم به علي تبريک گفتند.

به روايت اهل تشيع 70 روز بعد از اين حادثه، حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) دار فاني را وداع گفته و به جهان باقي شتافتند. و اصحاب او بلا فاصله حکم را تغيير دادند و علي را کنار زدند و ابوبکر را بر کرسي خلافت نشاندند، و به اين نيز بسنده نکردند و به خانه علي هجوم برده و در خانه را سوزانده و وارد خانه شدند و به گردن علي ريسمان انداختند و او را کشان کشان به مسجد بردند و در اين گيرو دار پهلوي فاطمه شکست و عمر يا غلام عمر فاطمه را که پشت در گير کرده بود با فشاردادن در له کرد تا آنجا که حضرت فاطمه سقط حمل نمود و جنين شيشماهه اش مرده به دنيا آمد!

به روايت اهل تشيع عمر و يارانش همچنان علي را کشان کشان به داخل مسجد بردند و هر چي سعي کردند علي دست مشت کرده خود را باز نکرد و به همين اکتفا کردند که دست علي به دست ابوبکر بخورد و بيعت انجام گيرد!

پس از اين واقعه بروايت شيعه حضرت علي 25 سال سکوت کرد تا مردم او را خليفه کردند. حالا شيعه چي ميخواهد؟ شيعه مي گويد: لازمه ايمان است که ما حق را از آن حضرت علي بدانيم و ابوبکر و عمر را غاصب به شمار آوريم و از آنها متنفر باشيم!

البته تمام خواست شيعه به اين خلاصه نمي شود. آنها ميگويند در پي آن، لازمه ايمان است که مسلمانان برداشت شيعه از اسلام را بپذيرند. عبادت و دعا، نماز و روزه، حج و جهاد، بر اساس فقه شيعي باشد. و از مردگان صالح حاجات خود را بخواهند و دور قبور آنها طواف کنند!

۱۳۹۰/۰۶/۳۱

راهي ديگربراي كشف حقيقت (قسمت اول)

بسم الله الرحمن الرحيم


الحمدلله وحده والسلام والصلاة علي من لا نبي بعده.

در آغاز دوست دارم به دو نکته اشاره کنم:

اول: باور به توهين کردن يا لعنت فرستادن ندارم. و ميدانم اين گونه اعمال راه به جايي نمي برند و انسان را به هدف نزديک نمي کنند.

اما بعضى جاها آدم ديگر مجبور مي شود پيروان يک عقيده باطل را نادان بنامد! خصوصاً وقتيکه آنها مقدسات را لعن و نفرين مي کنند حد اقل حق داريم که ايشان را جاهل و نادان بدانيم.

دوم: همزمان با نوشتن اين کتاب کشف کردم که اگر پيروان حق به اندازه هواداران باطل کوشش کنند زبان باطل بسته مي شود و چون دليل ندارد به گوشه اي مي خزد و در ميدان اينهمه جولان نمي دهد!

ولي افسوس که پيروان حق به اندازه لازم سعي نمي کنند و رهروان باطل شب و روز در تلاشند.

دانش جرم شناسي

علم جرم شناسي به انکار يا ظاهرسازي متهمان توجه اي ندارد افسانه سرايي مجرمان ما يا مغرضها نميتواند آگاهان به اين علم را از کشف حقيقت بازدارد.

مثلا در داستان يوسف - عليه السلام - و زليخا مي بينيم:

زليخا مي خواهد يوسف را از راه بدر کند اما يوسف قبول نمي کند زليخا طرح جرمي را مي ريزد درها را مي بندد و يوسف را وسوسه مي کند يوسف همچنان انکار مي نمايد زليخا مي خواهد او را مجبور کند اما يوسف به طرف در ميدود زليخا پشت سرش دويده دستش به پيراهن ميرسد و پيراهن يوسف پاره مي شود در اين لحظه در باز شده و بين دو لنگه در، شوهر زليخا با همراهان ظاهر مي گردد. حالت آشفته زليخا و يوسف نشان از جرمي دارد!

زليخا پيش دستي کرده و مي گويد:

?قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ?. (سوره يوسف آيه25).

{سزاي کسيکه نسبت به زن تو اراده بدي داشته باشد چيست جز آنکه زنداني يا شکنجه شود!} بيبينيد زليخا چگونه دروغ مي گويد او جرم يوسف را ثابت نمي کند آنرا امري واضح و روشن تر از آفتاب جلوه ميدهد او مرحله بعدي، يعني چگونکي سزاي جرم يوسف را مطرح ميسازد.

ظاهرا در مقابل اين زن مکار، يوسف بازنده است، همه چيز به نفع زليخاست.

او زن است و معمولاً در اين گونه حوادث زن مظلوم است و قاضي خود نيز در اين قضيه ذينفع است، اگر زنش متهم شود آبروي او نيز ميريزد. در مقابل، يوسف موقعيت اجتماعي ممتازي ندارد زبان چرب و نرمي نيز ندارد بسادگي مي گويد: ?هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي?. «زليخا از من گناه مي خواست».

اما دخالت هوشمندانه يک همراه عزيز مصر که اتفاقاً ازخويشاوندان زليخا بود صحن را عوض کرد.

?وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ * فَلَمَّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ?. (يوسف آيه 26تا 28).

وگواهي داد شاهدي از خويشاوندان زليخا که اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد پس زليخا راست مي گويد و يوسف از دروغ گويان است اما اگر از پشت سر چاک باشد پس زليخا دروغ گو و يوسف راست گوست!

شوهر ديد پيراهن از پشت سر پاره شده (همه چيز را فهميد) و به زليخا گفت: اين گناه و مکر توست براستي که مکر شما زنان خيلي بزرگ است.

بدون شک زليخا تا آخر هم گناه خود را نپذيرفت اما دليل تراشي و بهانه سازي او، شوهر را قانع نکرد او شايد گفته بود که يک لحظه يوسف در کشمكش، تصادفا پشت به من کرد و پيراهنش پاره شد و از اين حرفهاي بي دليل که گفتنش آسان است! اما شوهر با هوش تر از اينها بود که ديگر گول بخورد دليل جرم، خيلي قوي بود. اين است فايده دانش جرم شناسي، هر چقدر هم يک طرف طرار و مکار و حيله گر باشد باز شاهد جرم رسوايش ميکند.

در اين کتاب با همين روش دعواي شيعه و سني مبني بر راست يا دروغ بودن غديرخم و جانشيني علي و شکسته شدن پهلوي فاطمه را به محک مي کشيم و بي اعتنا به جار وجنجال و دعوا و مکر طرفهاي دعوا به کمک علم جرم شناسي ثابت مي کنيم که حقيقت چيست و کي دروغ گوست. درست مثل پيراهن پاره يوسف که زبان چرب و نرم زليخا را از تاثير انداخت.

ماجرا چيست؟

اهل تشيع مي گويند: حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) در آخرين سال عمر با برکت خويش به سفر حج رفتند و در بازگشت، کاروان عظيم همراه خود را در محلي بنام غديرخم متوقف کردند و سپس در جمع آنها اعلان فرمودند که الله جل جلاله علي را بعد از من رهبر شما تعيين فرموده اند و علي جانشين من است.

اهل تشيع مي گويند: پس از اين اعلان مردم به علي تبريک گفتند.

به روايت اهل تشيع 70 روز بعد از اين حادثه، حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) دار فاني را وداع گفته و به جهان باقي شتافتند. و اصحاب او بلا فاصله حکم را تغيير دادند و علي را کنار زدند و ابوبکر را بر کرسي خلافت نشاندند، و به اين نيز بسنده نکردند و به خانه علي هجوم برده و در خانه را سوزانده و وارد خانه شدند و به گردن علي ريسمان انداختند و او را کشان کشان به مسجد بردند و در اين گيرو دار پهلوي فاطمه شکست و عمر يا غلام عمر فاطمه را که پشت در گير کرده بود با فشاردادن در له کرد تا آنجا که حضرت فاطمه سقط حمل نمود و جنين شيشماهه اش مرده به دنيا آمد!

به روايت اهل تشيع عمر و يارانش همچنان علي را کشان کشان به داخل مسجد بردند و هر چي سعي کردند علي دست مشت کرده خود را باز نکرد و به همين اکتفا کردند که دست علي به دست ابوبکر بخورد و بيعت انجام گيرد!

پس از اين واقعه بروايت شيعه حضرت علي 25 سال سکوت کرد تا مردم او را خليفه کردند. حالا شيعه چي ميخواهد؟ شيعه مي گويد: لازمه ايمان است که ما حق را از آن حضرت علي بدانيم و ابوبکر و عمر را غاصب به شمار آوريم و از آنها متنفر باشيم!

البته تمام خواست شيعه به اين خلاصه نمي شود. آنها ميگويند در پي آن، لازمه ايمان است که مسلمانان برداشت شيعه از اسلام را بپذيرند. عبادت و دعا، نماز و روزه، حج و جهاد، بر اساس فقه شيعي باشد. و از مردگان صالح حاجات خود را بخواهند و دور قبور آنها طواف کنند!

حالا بيبينيم طرف ديگر دعوا چه مي گويد؟

طرفداران عمر (سني ها) مي گويند: نه خير، اين داستان از پايه دروغ است. نه حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) در غدير خم علي را جانشين خود کرده نه کسي ايشان را مجبور به بيعت کرده نه به خانه فاطمه حمله شده نه پهلوي فاطمه شکسته است. همه اين حرفها دروغ بلکه سه روغ است! و داستاني خياليست پايه و اساس و ريشه ندارد!

حالا آيا به کمک دانش جرم شناسي مي توانيم حقيقت را در يابيم؟ جواب اين است که بدون شک و ترديد بله.

به مدد علم جرم شناسي مي توان دريافت که سني راست مي گويد يا شيعه!

نخست بيايم طرفهاي موثر در اين داستان را مشخص کنيم:

اول= الله جل جلاله که حضرت علي را منصوب کرد.

دوم= حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) که جانشيني حضرت علي اعلام کرد.

سوم= خود حضرت علي.

چهارم= دشمنان حضرت علي به گفته شيعه: (عمر و ابوبکر).

پنجم= عامه مردم يعني مهاجرين و انصار.

ششم= طرفداران علي يعني شيعه ها.

هفتم= طرفداران عمر يعني سني ها.

بعد بيايم به رفتار هر کدام بدقت نطر کنيم. اين ما را به کشف حقيقت رهمنون مي کند.

نقش الله جل جلاله در اين ماجرا اگر حکايت شيعه ها را قبول کنيم آنوقت حق داريم از نقش الله جل جلاله تعجب کنيم و مجبوريم اين سوال را مطرح کنيم که چرا رب العالمين در کلام خود، در قرآن، ذکر صريحي از اين مسئله مهم به ميان نياورده است. چرا از تقسيم ارث گرفته تا داستان اصحاب کهف، تا داستان تولد بچه حضرت زکريا، تا صدها موضوع ديگر موضوعي نيست که قرآن به آن نپرداخته باشد.

اما حرف به اين مهمي (جانشيني علي را ) حرفي که به گفته شيعه در طول و عرض اسلام تاثير دارد را ناديده گرفت و هيچ سخن صريحي در اين باره نيست؟ چرا الله امامي که تا کنون 1200 سال است حکومت مي کند (مهدي) و قرار است به گفته شيعه تا قيام قيامت حکومت کند را قابل نديده که يادي از او کند و نام او را ولو در يک آيه ذکر کند! نام و اسم ذوالقرنين و قصه اش دو صفحه قرآن را پر کرده! چرا از علي ذکري نيست؟

اين سوال را با دو طرف دعوا مطرح کنيم اين جوابها را مي شنويم.

سني مي گويد: نگفتيم، نگفتيم که اين داستان از اساس بي بنياد و دروغ است! اگر علي جانشين پيامبر ميبود حتماً در قرآن صريحاً ذکر ميشد!

شيعه مي گويد: اين درست که نام علي در قرآن ذکر نشده اما به آن اشاره شده و با تاويل مي توان فهميد که حد اقل منظور 140 آيه از قرآن علي است! و براي اين صراحتا ذکر نشده که ترس از آن بوده که مخالفان قبول نکنند و اسلام از بين برود!

سني مي گويد: چه حرفها!! در 100 آيه اشاره شده در يک آيه به صراحت نيامده؟! صراحت را که مردم قبول نکنند اشاره را چگونه قبول مي کنند!! چه حرفها!! ترس از کي بوده؟ چرا قرآن وقتي لات، عزي و منات را بد گفته از کسي نترسيده؟ چرا مشرکين و پدرانشان را وعده به جهنم داده از کسي نترسيده؟ چرا وقتي بر خلاف رواج مسلم عربان، زن پسر خوانده محمد (صلى الله عليه وسلم) را به عقد حضرت محمد در آورده از کسي نترسيده؟ چرا وقتي قبله را از بيت المقدس به کعبه تغيير داده، واهمه اي نداشته؟! چرا وقتي يهود و نصارا را باطل در باطل دانسته از کسي نترسيده؟ چرا وقتي که اعلان کرده مشرکين حق حج کردن را ندارند از کسي نهراسيد؟

چرا وقتي به عربان گفت پدران و مادران شما در جهنم هستند چونکه بر شرک مرده اند از کسي نترسيده؟

شيعه همچنان اصرار دارد که نه خير مسئله جانشيني علي مهم تر بوده و از عمر و ابوبکر ترسيده.

سني مي گويد: قرآن که ترسيده، شما چرا در آذان را روزي سه 3 بار با صداي بلند اعلان مي کنيد! چطور ممکن است که الله در قرآن ذکر نکند و بلال در آذان بگويد: أشهد أن علي ولي الله؟

شيعه مي گويد: اين آذان زمان رسول الله نيست ما بعد ها بخاطر تبرک نام علي را در آذان داخل کرديم!

سني مي گويد: پس در قرآن هم براي تبرک داخل کنيد تا اين آخرين رشته شما با اسلام پاره شود و خيال ما و خيال شما راحت شود و هر کدام راه خود را برويم.

سني ميگويد: در تاريخ يک مورد مشابه نيست که الله اراده اي کند ولي از مردم پنهان نمايد. الله که مصلحت ديده نگويد، پيامبر چرا مصلحت نديده و گفته؟!

خلاصه اين بگو ومگو پايان ندارد حالا شنونده خود قضاوت کند و اگر هنوز سر در گم است بخش بعدي را بخواند.

۱۳۹۰/۰۶/۲۵

حتما بخوانيد:

بنندگان گرامي مطلب راكه ميبينيد درجواب شخص نوشته است كه خودرا مهدي معرفي ميكند ونويسنده وبلاگ www.khodao-man.blogfa.com

مي باشد.نامبرده دروبلاگ خود چنان دشنام هاي زيادي را برصحابه وهمراهان رسول اكرم صلي الله عليه وسلم واردميكندكه انسان باديدنش موهاي بدنش سيخ ميشود. وقتيكه من اين نوشته هاي اين شخص را ديدم مجبورشدم تا براي اويك توصيه بنويسم كه بعدا ازتوصيه من شخص مذكور متن زير را كه بنده آنرا قسمت قسمت نموده درجواب نوشته من نوشته كرده بود، ومن هم جوابشان را دراين مطلب نوشتم خداكند كه سبب هدايت حق جويان شود.آمين

۱ـ من به خلفای سه گانه شما٬ دشنامی از روی تعصب ندادم.این فرمایش رسول خداست

که به کسانی که از امیرالمومنین علی(ع) پیروی نکنند و حق خلافت ایشان رو کتاب شما. به حرص و طمع و غرائز حیوانی خود غصب کنند را کافر نامید.

آقاي مهدي شماميگوييدكه من ازتعصب دشنام نميدهم بلكه فرمايش رسول خداست كه گفته به كسانيكه ازحضرت علي رضي الله تعالي عنه مخالفت بكنددشنام بدهيد.

حالا ازسخنان توبرداشت مي شودكه دشنام دادن به اصحاب رسول اكرم صلي الله عليه وسلم فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه واله صحبه وسلم است چطور رسول اكرم صلي الله عليه وسلم كسي به دشنام دادن امر ميكند درحالي خداوند عزوجل دشنام دادن به كافر راهم جائزنميداندچنانچه خداوندعزجل درقران كريم ميفرمايد:

{ولاتسبوا الذين كفرا فيسبوا الله عدوا بغيرعلم} يعني به كسانيكه كافرشده انددشنام ندهيد كه انهابه خدا دشنام ميدهدازدشمني وجهالت.

خوب حالاشماهم ازحضرت علي پيروي نكرده ايد، زيرا حضرت علي تمام اصحاب را دوست داشته با آنها محبت ميكرده، نام ابوبكرو عمر رابرپسران خود گذاشته باآنها بيعت كرده خلافت آنهاقبول كرده، زيرخلافت انها زندگي نموده، ولي شما اين كارهارا نميكنيد، حالاطبق فرموده شمابايد هركس به شمادشنام بدهد، برشمالعن ونفرين بفر ستد،ولي علمآء ما برشما چنين چيزي نميگويد چونكه اهل قبله كه هستيد وعقيده مابه مااين اجازه رانميدهد كه به اهل قبله دشنام سخنان بيهوده بگوييم.

وهمچنان ازسخنان شمابرداشت ميشودكه خلفاء ثلثه رضي الله تعالي عنهم خلافت را ازحضرت علي غصب كرده است.بايد دراين باره عرض بكنم كه اين هم سخن بي موردو بي اساس وبي دليل است مناظره هاي كه بين بعضي علمآء اهل تشيع وعلمآء اهل سنت دائرشده است هيچ عالم شيعه نتوانسته كه آنرا به اثبات برساند.وشماهم نميتوانيدكه آنرا به اثبات برسانيد بجز ازاينكه شماطبق عادت هميشگي خود بركتب اهل سنت افترآء رابسته بكنيد، يك جزء ازآيه مياوريد ويك جزئش را ترك ميكنيد، وهمچنان ازكتب اهل سنت بعضي احاديث كه به معناي واقعي شان شمانفهميده ايد به بعضي اجزاء آن شمااستلال فاسدميگيريد، درصورتيكه اگرآن احاديث مكمل خوانده شود هيچ استدلالي براي شمانمي ماند.وجاي تعجب اينجاست كه وحي باوفات رسول اكرم صلي الله عليه واله وصحبه وسلم قطع شده است ولي خيلي عزعلماء شماميگوييد: خداوندعزوجل بخلافت حضرت علي رضي الله تعالي عنه امرفرموده است درحاليكه سخن ازخلافت بعدازوفات رسول اكرم صلي الله عليه وسلم بوده.وشماگفته ايدكه غاصبين خلافت ازحضرت علي را خداوند عزوجل كافرناميده واين راهم به كتاب مانسبت داده ايد، حالامانميدانيم رسول خدا اين سخن به كدام شخص گفته است؟ ودركدام روايت آمده است ؟ اگرشما از روايات كه درباره فضيلت حضرت علي رضي الله تعالي عنه اين چنين چيز رابر داشت ميكنيد، برداشت شماصدفيصد غلط وبي مورد است؛ زيراينچنين روايات فضايل درباره اصحاب غيرازحضرت علي هم آمده است.

وچه افترآء بزرگ ازاين كه اين سخن به كتب اهل سنت نسبت داده شود.

زيرا اهل سنت هيچ گستاخي به حضرت علي واهل بيت رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نميكند ونه هم كرده است،اگربه تواريخ وكتب معتبره مراجعه شود معلوم خواهدشده كه اولين كسي كه درحق اهل بيت گستاخي كرده ازهمين متعصبين شيعه بوده، كه اين را درنوشته هاي آينده انشاء الله ثابت ميكنم كه متعصبين مذكور به حضرت فاطمه،امام حسين، امام حسن مجتبي، امام صادق، حضرت عباس، فرزندان حضرت عباس، امام رضا وخودحضرت علي رضي الله تعالي عنهم توهين كرده است ودرحق آنهاگستاخي غيربخشودني نموده است.منتظرباشيد.

وهمچنان ازسخنان شمابرآورده ميشود كه اهل سنت وخلفآء شان خيلي فرط شهوت ونفس فرستي دارد، آياخلفآء ما وماشهوت پرستيم ونفس پرستيم درحاليكه دروازه هاي نفس پرستي، شهوت راني، فحشاء وبي حياي رامتعصبين شما بازميكند.

صيغه را آنها جائزحتي واجب ميداند، لواطت بااطفال را آنهاجائزميداند.لواطت بازنان را آنها جائزميداند، درآينده اينهارا مستندبيان ميكنم.

۲ـ واقعا باید به حال شما تاسف خورد.ر سول خدا طبق اسنادی که در

کتاب شما موجود است٬ علی و اولاد علی را ستاره آسمان انسان و جن نامید آنوقت شما به

ناحق این افتخار رو به خلفاتون نسبت میدید که به اعتراف خودشون بدون علی هلاک

میشدند و خود رو غرق شده در گرداب گناه میدیدند؟

آقاي مهدي! شمابحال من تأسف نخوريدچونكه انسان اصلاح رابايد ازخود شروع بكند، بازهم اگرواقعامثليكه تايپ كرده باشيد، تشكر.

اماحديث كه من نوشته بودم شماازخيلي تعصب به معني واقعي آنهم نگاه نميكنيد، كه حضرت علي رضي الله تعالي عنه ازصحابي بودن بيرون ميكنيد وحديث را مختص به اصحاب غيراز حضرت علي ميدانيدوميگوييد::(شمابه ناحق اين افتخار روبه خلفاتون نسبت ميدهيد) درحاليكه ماحضرت علي راهم ازاصحاب گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم ميدانيم، واينكه شماتايپ كرده ايد كه خلفاء شما هم اعتراف به شرافت وكرامت حضرت علي كرده است وعدم وجود اورا سبب هلاكت خودميدانسته وخود را غرق شده درگرداب گناه ميديدند.باوجود اينكه خودشما باين اقرارهم ميكنيد وآنرا براي شرافت حضرت علي هرجانوشته ميكنيد پس خود شماسرتون را به گريبان پايين بكنيد وحقيقت راببينيد كه اگر خلفآء مادشمنان سرسختي حضرت علي بودند؟ پس آيا يك دشمن درحق دشمن سرسخت خود چنين سخن راميگويد درحاليكه ترس و تقيه هم نباشد؟

وعلاوتاً اين راحضرت عمر رضي الله تعالي عنه بخاطريكه حضرت علي را احترام ميكرده، با اومحبت ودوستي داشته گفته مثليكه حضرت علي درحق اصحاب چنين سخنان گفته استت ،نه بناء براينكه اگر حضرت علي در دنيا نبوده من مسلمان نمي بودم ومن تباه وبرباد ميشدم.

۳ـ همین مانده بود که عمر ایرانیان را مسلمان کند!!!! مرد نا

حسابی! زمانی که خلیفه های سه گانه شما و اجدادشون در زمان جاهلیت و حتی پس از

آن(!!!) ٬ مادر خود رو به ارث میگذاشتند (رجوع شود به کتب تاریخ قبل از اسلام)٬ ایرانیان خدا پرست و مسلمان به دین خدا بودند٬ آنوقت تو ادعا میکنی عمری که شرب خمر

و تعدد زوجات و هزاران حلال و حرام خدا رو جعل کرده٬ ایرانیان رو به اسلام آورد؟ در

طلیعه قلب هر ایرانی مسلمان٬ عشق و نام علی ست که میدرخشد٬ نه موجودی بنام عمر !!

جاي تعجب است كه مينويسيد همين مانده بود كه عمرايرانيان رامسلمان كند!!! لطفاً اقاي مهدي به تواريخ بنگريد وبچشم خالي ازتعصب نگاه بكنيد كه اسلام محمدي راكه داخل خاك ايران كرد؟ آيامردم ايران مجوس وآتش پرست نبودند ودرزمان قبل ازوروداسلام وقتيكه رسول اكرم صلي الله عليه به شاه وقت شما دعوت نامه مي پرسد اودرجوابش چه ميگويد؟؟؟ ولي بازهم شمامينويسيدوقتيكه عمر وغيره...... شراب ميخوردند وزمانه جاهليت بوده مردم ايران مسلمان بودند، آيا اين راشمااسلام ميگوييد؟. خيلي خنديدم كه بمن خطاب ميكني (مردناحسابي)! حالا من ناحسابم كه حقايق را ثابت ميكنم ازاسلام واقعي دفاع ميكنم ارهرگونه شرك، بدعت ، خرافات، مزخرفات، مخالفم؛ مردم ناخبررا به حق وايمان دعوت ميكنم، وهيچ تعصبي نژادي باكسي ندارم؟؟؟ وياشما؟؟؟ كه دنبال مزخرفات وبدعات رفته ايد،شكارعلماء سوء شده ايد سالها سالها مردم را دركوره جهالت وناخبري سوزانده ايد وحالاهم داريد اين كوشش راميكنيد؟؟؟حقيقت راببين .

وهمچنين شمامينويسيد كه عمر وغيره ... درزمانه جاهليت شراب ميخورده تعدد زوجات داشته وغير.... مردناحسابي!!! قران راببين!{ان الذين امنوا والذين هادوا والنصاري والصابئين من آمن بالله واليوم الاخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عندربهم ولاخوف عليهم ولاهم يحزنون} (سوره بقره)

يعني كسانيكه ايمان آورده اند به( انبيآء قبلي) وكسانيكه يهود شده اند، ونصاري وصابئين( كه گروه ازيهود ويانصاري بودند) هركسي(ازاينها) كه ايمان بياورد به خداوند(عزوجل) وبرروزآخرت وعمل نيك را انجام بدهد پس براي آنهاپاداش خوبي شان درنزد پروردگارشان است، وهيچ ترس وغمگيني (در روزقيامت) برآنهانخواهدبود.

وهمجنان خداوندعزوجل درجاي ديگري مي فرمايد:

{وأما من امن وعمل صالحا فله جزاء الحسني} (سوره كهف)يعني هركسي ايمان بياورد وعمل خوب را انجام بدهد پس براي اوپاداش خوبي است.حالاسخن خود را باقران مقايسه بكنيدكه صراحتا درمخالفت قران نيست؟ واگرشمابگوييد كه در انيجا ايمان رامقيد به من عمل صالحا كرده است وخلفآء شماعمل صالح انجام نداده اند. پس جواب قران را چه ميدهيد كه ميفرمايد:

{لقدرضي الله عن المؤمنين اذيبايعونك تحت الشجرة فعلم مافي قلوبهم فأنزل السكينة عليهم واثابهم فتحاقريبا} (سوره فتح) يعني يقينا خداوندخوشحال است ازمسلمانان وقتيكه بيعت كردند درزيردرخت پس خداوند عزوجل ميدانست به چيزهاي كه در دل آنهابود(كه عبارت ازصداقت و وفا است) پس خداوندبرآنها آرامش رانازل كرد وبه انهاداد فتح نزديك(كه فتح خيبربود).

حالاايا دراين بيعت ابوبكرو عمرنبودند كه خداوندعزوجل از آنهارضايت خود را اعلان ميكند؟ پس يابايد ازاين آيه منكرشويد وياهم بگوييد كه خداوند بعضي اوقات ازكافر هم خوشحالي خود را اعلان ميكند، كه درين صورت براي اسلام وايمان هيچ فايده وثمره نمي ماند.

وهمچنان درسوره توبه ميايد:

{والسابقون الاولون من المهاجرن والانصار والذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم ورضوا عنه واعدلهم جنات تجري تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذالك الفوز العظيم}

ترجمه: وسابقين اولين ازمهاجرين وانصار وكسانيكه متابعت آنهارا كرده اندبخوبي خداوند ازآنهاخوشحال است وانها ازخداوند خوشحالند، واماده كرده است براي آنها بهشتهاي كه درزيردرختان آن جويا جاري ميباشد، آنهاهميشه دراين بهشتهاميباشد واين كاميابي بزرگي است.

حالاخداوندعزوجل كه رضايت خودرا ازانصارو مهاجرين اعلان ميكند، اينها كيانند آيا اين آيه تنها به اهل بيت شامل ميشود وياكساني دريگري هم دراين آيه داخل ميشود؟ يقيناكه دراين آيه جمع كثيري داخل ميشود در جمع آنها ابوبكرو عمروعثمان هم است؟

خوب حالاخودتان فكرعميق بكنيد! كسانيكه خداوند ازآنها رضايت خودرا اعلام ميكند چطور ممكن است كه آنها بعداز وفات پيامبر مرتدشود؟ مثليكه شماميگوييد:

ببينيد مرجع بزرگ تقليدشما ثقة الاسلام كليني دركتاب خود كافي چه ميگويد؟.

اوميگويد: همه مردم بعدازپيامبر صلي الله عليه واله مرتدشدند بجز ازسه نفر 1- مقداد بن اسود.2- سلمان فارسي. 3- وابوذرغفاري. ( روضة الكافي 8/236)

حالاانصاف بكنيد خدا چه ميگويد وهمچون متعصبين چه مي سرايد؟؟؟.

وهمچنين شمانوشته ميكنيد:

(درطلیعه قلب هر ایرانی مسلمان٬ عشق و نام علی ست که میدرخشد٬ نه موجودی بنام عمر) حالاما خبرازتمام ايرانيان را نداريم ونه هم برانهافتوي ميدهيم ولي مردمي همچون شماكه اينچنين (مثليكه درويب لاگ خودنوشتي)سخنان را برزبان جاري ميكند به عمل خودشان وتجربه حالات وزمانه ثابت كرده است كه آنها بخاطري اهداف شخصي وثابت نگهداشتن رتبه دنيوي خود(مانند احباريون ورهبانيون)تظاهرمحبت حضرت علي وعموما اهل بيت را ميكند ولي دراصل از دشمنان واقعي آنها ميباشد مثليكه تظاهر دشمني بايهود ونصاري را ميكند ولي در زيرپرده با آنهاكمك وياري ميكند، كه درداين باره مطلب خاصي را انشاء الله به نشرخواهم سپرد.

۴ هیچکدام از علمای شیعه و خوده پیغمبر و ائمه نگفتند که با

دشمنان اسلام وحدت داشته باشید! این سنی هایی همچون شما هستید که با خائنین به

اسلام دوستی میکنید و با وفاداران به اسلام٬دشمنی! امروز ما در همه کشورهای عربی می

بینیم که با اسرائیل دوست هستند ولی به هم مسلکان خودشون در فلسطین کوچکترین رحم و

مروتی ندارند و برعکس به استکبار برای چپاولشون یاری میکنند و اسم خود رو هم

گذاشتند مسلمان! این آیه خداست در مورد شما که فرمود: اشدا علی کفار و رحما بینهم.

۵ـ کینه و تعصب شما از نام علی انقدر زیاده که به من گفتی کور

در حالی که شما ندیدی من هر چه اینجا نوشتم از کلام خدا و پیامبر(ص) و علی(ع) بود.

۶ـ من پست الکترونیکی خودم رو برای شما نخواهم گذاشت چون دوس دارم

دیگران هم شاهد و ناظر گفتار شما باشند

آقاي مهدي شمانوشته كرده بوديد كه هيچكدام ازعلماء شيعه وخود پيغمبر وأئمه نگفتند كه بادشمان اسلام وحدت داشته باشيد!

بايدعرض كنم كه: چيزي كه شمانوشته كرده ايدعقيده ماست ماهيچ وقت باكافرو دشمن اسلام دوستي ومحبت نميكنيم زيرا ماعاملين اين آيه هستيم كه خداوند عزوجل ميفرمايد:

{ياايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوي وعدوكم اولياء} (سوره الممتحنه)يعني اي كسانيكه شما ايمان آورده ايد! شما نگيريد دشمن من ودشمن خودرا دوست.

ماباكساني دوستي ميكنيم كه مسلمان باشدنه كافروملحدو دشمن خداو رسولش. ولي ازسخنان شمابرداشت ميشود كه شما اهل سنت راكافرميدانيد، مغرور نشويد! دراين سخن شماتنها نيستيد جمع كثيري ازعلماء شما اين سخن را دركتابهاي خود نوشته كرده است كه انشاء الله درنوشته بعدي درحضورشما خواهم گذاشت.ولي وقتي همين علمآء شفاها بااهل سنت مواجه ميشوند نميتواند آنرا به اثبات برساند..

پس اين را بدانيد! وقتي كه شمااهل سنت راكافرميگوييد، درحالي كه آنها كافر نسيتند، اين رافكركنيد كه تكفيرمسلمان كفرمحض است.

وهمچنين شمانوشته بوديدكه (این سنی هایی همچون شما هستید که با خائنین به

اسلام دوستی میکنید و با وفاداران به اسلام٬دشمنی)

واقعيت راببينيد آيا سني هاست كه مردم را به شرك وبدعات دعوت ميدهد يامردم همانندشما؟ آيا اين سني هاست كه تظاهر دشمني بايهود ونصاري را ميكند ولي درتحت پرده باآنها دوستي ويامردمي همانند شما؟ آيااين سني هاست كه زمينه رابراي اشغال ممالك اسلامي بدست كفار مساعدميكنديامردم همانندشما؟ آيااين سني هاست كه درظاهر شعارضد امريكا واسرائيل رابرزبان جاري ميكند وسري باهماهنگي آنها پلانهاي براي تخريب اسلام راطرح وبرنامه ريزي ميكند ويامردم همانند شما؟ آيااين سني هاست كه قرآن، وپيامبروهمسرانش وياران وي را توهين ميكند يامردم همانند شما؟آيااين سني هاست كه مردم را برعليه حكومتهاي شان بخاطر مفاسد سياسي تحريك ميكند يامردم همانندشما؟ آيا اين سني هاست كه اشخاص خود خواه وجابروغيرمسلمان مانند عبدالله ابن سبأ يهودي را ياري ميكند ويامردم همانند شما؟

وهمانندآن؟؟؟؟.......

وهمچنان شمانوشته ايدكه:

بینیم که با اسرائیل دوست هستند ولی به هم مسلکان خودشون در فلسطین کوچکترین رحم و مروتی ندارند و برعکس به استکبار برای چپاولشون یاری میکنند و اسم خود رو هم گذاشتند مسلمان!

ببين! خيلي دقت كن آيا اهل سنت با اسرائيل دوستي ميكند ويامردمي همانند شما؟ شماهستيدكه درظاهر سخن ازدشمني با اسرائيل ميزنيد ولي دراصل دوست واقعي آنها هستيد آياانقلاب جمهوري اسلامي ايران توسط فرانسويها واسرائيل برنامه ريزي نشده بود؟آيا اهل سنت است كه زمينه حمله براي اسرائيل برفلسطين را مهياميكند ويامردمي همانندشما؟ آيااهل سنت درجنگهاي صليبي بيت المقدس رابدست يهود دادند ويامردم همانند شما؟ انشاء الله درآينده اين همه را مستندبه حضورشماخواهم رساند. آياهمين اسرائيل نيستندكه به شماوقت دادند كه براي خودتان بمب اتمي بسازيد، ببين اين عادت كفار دنيا است، ازهرمسلمانيكه انهااحساس خطر راميكند اورا ازبين ميبرد، حالاببين امريكا وكفارغربي دنبال چه كساني افتاده اند؟ وچه كساني را تعقيب ميكنند؟ برممالك كدام مردم هجوم ميبرند؟ درممالك كدام مردم اختلافات وشرارت را ايجاد ميكنند؟ مردم كدام ممالك را بمباردمان وشهيدميكنند؟ اهل سنت ويا اهل تشيع؟ خودتان ميدانيد؛ چونكه زبان حال برتمام چيزها گواهي ميدهد.

وهمچنان شمانوشته ايد:

۵ـ کینه و تعصب شما از نام علی انقدر زیاده بود که به من گفتی کور در حالی که ! شما ندیدی من هر چه اینجا نوشتم از کلام خدا و پیامبر(ص) و علی(ع))

جاي خيلي تعجب است كه شماخودرا درمقامي ميدانيد كه گفتن چيزي به شما گفتن به حضرت علي است ، كلا وحاشا كه من باحضرت علي زره تعصب وكينه داشته باشم زيرا اينرا نقصان براي ايمان خودميدانم، ولي شمابه ملياردها مراتب دورتر ازمرتبه حضرت علي هستيد، چونكه شماپيرو حضرت علي نيستيد، آياشمامتوجه كارها ونوشتهاي خودهستيد؟ آياحضرت همانندشمابود؟؟؟ كه خودرا پيرو اوميدانيد، وسخن به خودتان را سخن به حضرت علي ميدانيد.

ولي جاي افسوس وصدافسوس اينست كه تمام نوشته هاي خودرا به خداو رسول وحضرت علي منسوب ميكنيد.ديديدكه خدا درباره صحابه چه ميگويد وشماچه؟؟؟ آيا اين را خدابه شماگفته كه مسلمان راكافربدانيد برآنها لعن ونفرين بفرستيد؟ يقيني است كه خدا عكس اين را ميخواهد نه چيزي كه شمادرآن مبتلا هستيد.

همچنان شمانوشته بوديد:

این آیه خداست در مورد شما که فرمود: اشدا علی کفار و رحما بینهم.

اول آيه را ازسرببين{محمدرسول الله والذين معه أشدآء علي الكفار رحمآء بينهم تراهم ركعا سجدالخ}.

ترجمه محمدرسول فرستاده خداست وكسانيكه بااو هستند آنها سخت اند بركفار وترحم كنندگان اندميان خود، هرآينه توانها راميبيني ركوع وسجده كنندگان.

حالابشنو! اين درباره كساني است كه همراهان ورفقاء رسول اكرم صلي الله عليه واله وصحبه وسلم بوده. چشم خود را بازكند عقل خودرا بسرت بيار عقده وگيره تعصب را ازدلت دوركن بدقت ببين همراهان رسول اكرم صلي الله عليه وسلم كيابودند؟آياابوبكروعمروعثمان ازجمله همراهان اونبودند؟ يابايدازاين انكاركني، ياازآيه انكاركني، وياهم رأي صرف را درمقابل قرآن انتخاب كني؛ كه انتخاب هريك ازاين سه گزينه امانت را ازسرت برميدارد.پس انتخاب حق توست وباتوست.خيلي خوشحالم كردي كه تايپ كرده اي اين آيه درباره شماست.فقط همين راقبول كن مثليكه قبول هم كرده اي كه همين آيه درباره براي همه ماوشماكفايت ميكند، زيرا حقانيت ما وبطلان شمادرين صورت به اقرارخودشما برشماثابت مي شود.

پس بايددرباره شماگفت{فشهدشاهدمن اهلها}.

۶ـ من پست الکترونیکی خودم رو برای شما نخواهم گذاشت چون دوس دارم

دیگران هم شاهد و ناظر گفتار شما باشند)

اينكه پست الكترونيكي خود رانميگذاريد كارشخصي شما بمن ارتباط ندارد ولي اينكه شماميگوييد (دوس دارم ديگران هم شاهد وناظرگفتارشماباشند) خيلي جالب است چيزي كه من ميخواهم شماهم ميخواهيد، شايداين اولين چيزي باشد كه شماآنرا غافلانه قبول كرده ايد، من به شمااعلام ميكنم كه: من حاضرم باشما كتبي، شفاهي ويااز راهي پست الكترونيكي مناظره بكنم ، مقصدمن اين نيست كه ديگران به نوشته من وتو درست رسي نداشته باشدبلكه تنهامن وتو باهم درچت باشيم ، بلكه هرچه بين من وشمارد وبدل ميشود بايد درملأ عام گذاشته شود تاحق جويان حق ببيند وآنرا انتخاب كند.

۶ـ آدرس وبلاگتون صحیح نیست

ازاينكه آدرس وبلاگم رااشتباه تايپ نموده ام معذرت ميخواهم. ديگراين مشكل وجود ندارد.

۷ـ کدام حرفتون مستند بود؟!!!! شما به من گفتید کور ولی چشم

خودتون رو به روی روایاتی که از منابع اهل سنت بستید و حالا بدونه اینکه خودتون سندی ذکر کرده باشید گفتید حرفاتون مستند نوشته شده است؟

مهدي آقا شمامستندكه من اراده داشتم نفهميدي، زيرا مقصدمن اين بوده كه دركل اسناد اين مطلب مجهول نيست بلكه معلوم است بخاطريكه نام وآدرس ويبلاگ نويسنده درآن درج ميباشد، واگربه گمان شمابرگردم بازهم شما اشتباه كرده ايد كه شماسند كتابهاي خورا كه بعضي احاديث را از آن نقل كرده ايدنياورده ايد، سندذكر كردن اين روايت براي من مشكل نبود ولي چونكه اين احاديث به مرتبه شهرت كلي رسيده است لهذا به شهرتش از ذكرسند اكتفاء كردم.اگرنه شماميتوانيد دروبلاگ من سنداين احاديث رابيابيد.

۸ـ و اما اینکه چرا شما به خلفاتون بعد از نام بردنشون میگویید «

رضی الله». به این دلیل است که پیامبر فرمود هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده و هر کس مرا آزار دهد٬ خدا را آزار داده.و خلیفه دوم ملعون شما -که من حتی

کراهت دارم نامش رو بگم- به همراه مغیره لعنت الله علیه٬ حضرت فاطمه(سلام الله علیه) که ناموس خدا و پیامبر بود٬ آزار دادند و با این وسیله خدا را تا ابد خشمگین

خود کردند.از این رو سنی های ساده لوحی همچون شما با گفتن «رضی الله» گمان. زهی خیال خام میکنید که میتوانید رضایت خدا رو جلب کنید!

در نیابد حال پخته هیچ خام٬ پس سخن کوتاه باید٬ والسلام

عجب است رضي الله تعالي عنه را ما ميگوييم وتوجيه اش شما مي كنيد، ازيك سوميگوييدكه آنهاخلفاء شماهستند وازسوي ديگر برمااعتراض ميكني كه شماچرا رضي الله عنه راميگوييد.بلي مهدي خان درتوجيه خود بطور اتفاقي به صواب رسيده اي زيرا مانام مبارك هرصحابي راكه برميداريم رضي الله تعالي عنه را متصل ميگوييم واقعا ماعقيده داريم كه بااين كارخداوندعزوجل ازماخوشحال ميشود، چونكه كسانيكه خدا ازآنهاخوشحال باشد يقيني است كه به مدح وصفت آنهاهم خداوندعزوجل خوشحال ميشود، به همين خاطراست مااهل سنت نام هيچ كس به سبكي يادنمي كنيم. ولي شما اهل بيت راكه برجاي خود بگذاريدنام پيامبرراهم ببزرگي يادنمي كنيد. شماوقتيكه بررسول اكرم صلي الله عليه وسلم درود مي فرستيد خوب ميدانيد چه ميگوييد:

صلوات برمحمد صلوات برمحمد!! ولي مااهل سنت باگفتن اينطور صلوات احساس خجالتي راميكنيم.

شمادرآخرداستان شهادت(البته به گمان شما)حضرت فاطمه رضي الله تعالي را نوشته ايد!!! به شماسپارش ميكنم كه اين داستان دروغين وكذب محض را ازكتاب هاوتقويم هاي خود پاك كنيد، اين داستان جزء افسانه اي چيزي ديگرنيست اين هم ازجمله افواهات عبدالله ابن سبأ يهودي است كه به شما به ميراث گذاشته است. دركذب ودروغ بودن اين داستان دلايلي زيادي وجود دارد كه من به حيث نمونه مشت خروار به چندتا ازآن اشاره ميكنم.

1.شماميگوييد حضرت عمرآمده وحضرت فاطمه رضي الله تعالي عنه را به لگد زده اوطفليكه درشكم داشته نقصان كرده وازهمين مريضي به شهادت رسيده.خوبي وقتيكه حضرت عمررضي الله تعالي عنه فاطمه رضي الله تعالي عنهارا ميزده آيا حضرت علي رضي الله تعالي عنه زنده نبوده؟ يقيناكه زنده بوده پس وقتيكه زنده بوده چطور كسي كه لقب اسدالله ازخيلي شجاعت كسب كرده باشد،صاحب ذو الفقارميبوده وقهرمان قريش باشدبه اين ذلت تن ميدهدوجلوحضرت عمر رانميگيرد، غيرايزاين كه بگوييد: حضرت علي ميترسيده،‌ وياهم بگوييد كه اسدالله وقهرمان نبوده چيزي ديگري براي شمانمي ماند.

2. اگرحضرت عمررضي الله تعالي عنه حضرت فاطمه رضي الله تعالي عنها رابشهادت رسانيده باشد يقينا كه حضرت علي رضي الله تعالي عنه را ناراحت كرده است. پس وقتيكه حضرت علي از اوناراحت باشد واورا دشمن خود مي پندارد چرا نام مبارك اورا براولاد خود اولاديكه غيرازفاطمه بودند ميگذارد آياكسي حاضر ميشود نام دشمن سرسخت خودرا براولاد خودبنهد؟ هرگزمثل شماكه بااصحاب پيامبرگرامي اسلام صلي الله عليه وسلم دشمني سرسختي داريد نام اوراهم بربچه هاي تان نميگذاريد.

توصيه:

بعنوان يك برادر مسلمان به همه كسانيكه دنبال حق سرگردان هستند بالخصوص مهدي! شماساده لوح توصيه ميكنم كه ازدشمني با اصحاب هيچ كسي سودي نبرده است . زيرا چيزهاي كه شما درذم اصحاب رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نقل ميكنيد دروغ محض وخرافات ومزخرفات سبائي ها هستند،‌ اگرواقعا شما علوي ياپيرو امام علي رضي الله تعالي عنه هستيد بايدمانند او واولاد اوبا اصحاب دوستي ومحبت داشته باشيد مثليكه ثقة الاسلام كليني دركتاب خودبنام كافي ميگويد:

زني پيش امام صادق آمد ودرباره ابوبكر وعمر(رض) پرسيد اوفرمودند{توليهما} آن دونفر را دوست داشته باش! زن ميگويد: پس در روز قيامت كه من باپروردگارم روبروشوم بگيم كه{ انك امرتني بولايتهما} تومرا امركردي به دوستي آنها؟ امام صادق فرمود بله.

روضة الكافي 8/101







۱۳۹۰/۰۶/۲۲

تحقيق امام مهدي موعود رضي الله تعالي عنه ازكتابهاي اهل تشيع

تتحقيق درباره مهدي موعودازكتب اهل تشيع

تکثیر این مطلب را به عهده بگيريد

یکی از باور های مهم تشيع که بدون آن ایمان شخص به پایه اکمال نمیرسد باور به امامت مهدی است که اهل تشیع معتقد اند او محمد بن حسن عسکری ـ رحمة الله علیه ـ امام دوازدهم اهل تشیع میباشد. تاریخ معتبر میگوید: حضرت حسن عسکری فرزندی از خود به جای نگذاشت اما فرقة تشیع میگوید : او فرزندی از خود به جای گذاشت به نام محمد که از نظر ها غایب شد و او هما ن مهدی موعود است!

بررسی قسمتی از اسناد روایات تاریخی آخرین امام شیعه را که توسط یک تن از علمای برجسته شیعه صورت گرفته است به صورت خلاصه شده ، به خدمت تقدیم میداریم ، آرزومندیم ، ارائة این اسناد که نمونة مشتی از خروار برای تمامی اعتقادات اهل تشیع محسوب میشود ـ چراغ هدایتی شود برای آن دسته از کسانی که صاحب بصیرت اند و طالب رسیدن به حقیقت و پرهیز از خرافات و اباطیل!

نویسنده شیعه به نام احمد الکاتب ، درکتاب خود تحت عنوان (تکامل فکر سیاسی شیعه ) در این باره سلسلة تمام روایات مهدی را چنین مطابق به اصول رجال شناسی فرقة تشیع مورد بررسی قرار میدهد:

روايت حكيمه [متن روایات ترجمه شده است ]

ـ صدوق در كتاب (اكمال الدين ص 424) داستان ولادت (صاحب الزمان) را چنين روايت مي كند : « محمد بن الحسن بن الولید، گفت: به ما محمد بن یحیی العطار گفت که به ما ابوعبدالله الحسین بن رزق الله گفته است که به من موسی بن محمد بن القاسم گفته که برای من حکیمه گفت...»

در این سلسله طوریکه میبینیم، الحسين بن رزق الله شخصي مجهول يا مختلق (ساختگی و تقلبی) است كه وجود خارجي در كتب تراجم و رجال ندارد، و نیز موسي بن محمد شخصي مجهول (ناشناخته) مي باشد!

در بعضي از نسخه ها نوشته شده: (الحسين بن عبد الله) به جاي (ابو عبد الله الحسين)، و آن نیز كسي بود كه نجاشي او را قبول ندارد و در وي طعن كرد، و او را متهم به (غلو) كرده است!

ـ صدوق در روايت ديگـري داستان را اين طور مطرح ميكند: « الحسين بن احمد بن ادريس،گفت: به من پدرم گفت که محمد بن اسماعيل به من گفت که ، محمد بن ابراهيم الكوفي، به من گفته است که به من محمد بن عبد الله الطهوي گفته است که به من حكيمه گفته است ...»

طوریکه واضح است در این باره نسخه هاي موجود از كتاب (اكمال الدين) با هم اختلاف دارند و اختلاف در مورد اسم (الطهوي) مي باشد كه در بعضي از آنها (الظهري) و در بعضي (الزهري) ودر بعضی دیگر (المطهري) و در بعضی هم (الطهري) مي باشد. به همه حال! هيچ ذكري در كتب تراجم الرجال از اين شخص وجود ندارد، و اختلاق (تقلبی)اين شخصيت از طرف بعضي از روات محتمل مي باشد، به هر صورت اين شخص مجهول (ناشناخته)مي باشد!

ـ اما شيخ طوسي داستان را در كتاب (الغيبة ص 138و146) از عمه حضرت عسكري نقل كرده و او را بنام (خديجه) بجاي (حكيمه) ذكر مي كند و داستان را يكبار ديگـر نقل مي كند مي گـويد: « ابن ابي جيد از محمد بن الحسن بن الوليد، او از الصفار محمد بن الحسن القمي، و او از عبد الله المطهري، و او از حكيمه ... » كه نام والده (ابن الحسن) را (سوسن) بجاي (نرجس) ذكر مي كند، همينطوريكه در روايت صدوق آمده.

طوریکه مشاهده میشود، در این روايت نام (محمد بن عبد الله الطهوري) كه صدوق ان را ذكر مي كند به (ابي عبد الله المطهري) تبديل مي شود. ولی به هر شکل طوریکه گفتیم ، وی شخصیتی مجهول مي باشد!

ـ طوسي همچنين داستان را به روايت سوّمي نقل مي كند: «از ابن جيد،از محمد بن الحسن بن الوليد،از محمد بن يحيي العطار، از محمد بن حمويه الرازي، از الحسين بن رزق الله، از موسي بن محمد...»

در این روایت كه (محمد بن حمويه الرازي) در سلسله سند آن ذكر شده است شخصیتی مجهول است و معلوم نيست كه او كيست! و همينطور (الحسين بن رزق الله) كه او هم مجهول مي باشد!

ـ طوسي داستان را به روايت چهارمي نقل مي كند: « از احمد بن علي الرازي، از محمد بن علي، از علي بن سميع بن بنان،از محمد بن علي بن ابي الداري، از احمد بن محمد، از احمد بن عبد الله، از احمد بن روح الاهوازي، از محمد بن ابراهيم از حكيمه ... » به معني روايت اولي، اما طوسي از زبان حكيمه اضافه کرده مي گـويد: شب نيمه رمضان حضرت عسكري دنبال من فرستادند. در این جا ملاحظه مي شود كه نيمه شعبان نبود! [برخلاف اهل تشیع که نیمة شعبان را روز تولد امام خود میدانند]

در این روایت، (احمد بن علي الرازي) ضعيف و از جمله تند روان (مغالي) است كه از راوي مجهولي به نام (احمد الاهوازي) روایت میکند!

ـ طوسي داستان را در روايت پنجم به اين شكل نقل مي كند: «از احمد بن علي الرازي، از محمد بن علي، از حنظله بن زكريا، گفت به من گفت الثقه ! از محمد بن بلال از حكيمه... »

طوریکه دیده میشود در این روایت از (حنظله بن زكريا )روایت صورت گرفته كه نجاشي او را ضعيف شمرده است! و این جناب به ما نميگـويد كه (ثقه) چه كسي مي باشد؟ كه به او نقل كرده است!

اما (محمد بن بلال) كسی است که از مدعيان وكالت مهدي مي باشد و با محمد بن عثمان العمري در موضوع نيابت با هم اختلاف و تنازع داشتند. و احمد بن علي الرازي را خودِ طوسي ضعيف دانسته، و همچنين نجاشي و ابن الغضائري نيز او را ضعيف شمرده و متهم به (غلو) كردند!

ـ طوسي در روايت ششم اسم احدي يا سندي از شيوخ ناقلين روايت را از حكيمه نقل نمي كند كه اين بحد ذاته روايت را از صحت و اعتبار ساقط مي سازد. ...

بنا بر اين روايت حكيمه درباره ولادت (ابن الحسن) كه متأخرين آن را از تندروها و ضعفا و مجهولين و انسانهاي تقلبي روايت مي كنند باطل است و مطلقاً نمي توان به اينگـونه روايات و اشخاص اعتماد كرد!

مردي از اهل فارس

مردي از اهل فارس كه به سامراء رفت و در منزل ابي محمد العسكري ماند و با نوكرها بود، روزي پسر بچه اي سفيد روي را ديد، و حضرت عسكري به او گـفت: (هذا صاحبكم): (اين صاحب شما مي باشد)[1]. ميبينيم اين روايت بسيار ضعيف، و حاجتي نيست كه روي آن توقف كنيم، چون نام راوي را ذكر نمي كند فقط جمله (رجل من اهل فارس) ذكر مي شود، اين رويّه در علم حديث مردود و غير مقبول مي باشد.

يعقوب بن منقوش

اما روايت يعقوب بن منقوش كه مي گـويد: « روزي نزد امام حسن عسكري رفتم و از او پرسيدم: صاحب اين امر كه مي باشد؟ ايشان فرمودند: آن پرده را كه روي درب را پوشانده كنار بزن و در اين حال پسر بچه اي پنج ساله بيرون آمد، حسن عسكري گـفت: (اين صاحب شما مي باشد).»

اين روايت را صدوق از ابي طالب المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي السمرقندي، از جعفر بن محمد بن مسعود، از پدرش محمد بن مسعود العياشي از آدم البلخي از علي بن الحسين بن هارون الدقاق از جعفر بن محمد بن عبد الله بن القاسم از يعقوب بن منقوش، نقل كرده است. اين روايت بخاطر مسائل زير ضعيف شمرده مي شود:

1- نبودن شخصي بنام المظفر السمرقندي در كتب تراجم و رجال!

2- نجاشي در كتاب رجال ميگـويد: كه عياشي همواره از راويان ضعيف نقل ميكند. توجه شود كه عياشي معتقد بود كه قرآن تحريف شده است. واين مسئله در كتاب او (تفسير) نقل شده است.

3- وجود شخصي مثل آدم البلخي در سلسله روات، عياشي در بارة او مي گـويد: او شخصي قائل به (تفويض)* بوده. آدم البلخي مي گـويد: خداوند محمد را خلق كرد و امور جهان را به وي واگـذار كرده و او خلاّق موجودات در دنياست، بعد از محمد خداوند امور عالم را به علي تفويض كرد. ( از كتاب رجال النجاشي.)

4- مهمل بودن الدقاق، وعدم اطمينان از نام كه پدرش حسن يا حسين باشد.

5- مجهول بودن جعفر بن محمد بن عبد الله

6- مهمل بودن يعقوب بن منقوش، واختلاف در نام پدرش بين منقوش و منفوش و منفوس.

عثمان بن سعيد العمري

ـ اما روايتي كه صدوق در (اكمال الدين، ص 435) والطوسي در (الغيبة، ص 217) از جماعتي كه در ضمن آنها عثمان بن سعيد العمري و معاويه بن الحكم و محمد بن ايوب بود، نقل مي كنند كه امام به آنان گـفت: (بعد از من اين شخص امام شما مي باشد) كه صدوق و طوسي اين روايت را از جعفر بن محمد بن مالك الفزاري نقل كرده اند، وي به دروغگـوئي مشهور بوده، و حديث تقلبي درست ميكرده است. ابن الغضائري در باره اش مي گـويد: او كذاب و متروك الحديث بوده و در مذهب او غلو و روايت از ضعفا و مجاهيل نقل مي كند، و همه عيوب ضعفا در او جمع شده. احمد بن الحسين مي گـويد: حديث را ماهرانه جعل و وضع مي كند و از مجاهيل و ناشناخته ها نقل مي كند، من شنيده ام كسي در حقش مي گـويد: او (الفزاري) فاسد المذهب والروايه مي باشد. و من نميدانم چطور شيخنا النبيل الثقه ابي علي بن همام و شيخنا الجليل الثقه ابو غالب رازي از او روايت حديث مي كنند؟!

ـ اما روايت (نسيم) و روايت (طريف ابو نصر) كه دو خادم نزد حضرت عسكري بودند، اين دو روايت را صدوق، از المظفر السمرقندي (مهمل) از العياشي (الضعيف) از آدم البلخي (الغالي المفوض) نقل مي كند.

ـ اما روايت اسماعيل النوبختي كه طوسي آن را از احمد بن علي الرازي نقل مي كند: روايتي بسيار ضعيف مي باشد، چون خود طوسي رازي را توثيق نمي كند وآن را متهم به ضعف و غلو مي كند، اين بعلاوه اتهام نجاشي و غضائري به احمد بن علي رازي مي باشد.

ـ طوسي روايت ديگـري را نقل مي كند: از جعفر بن محمد بن مالك الفزاري، از احمد بن علي الرازي، از كامل بن ابراهيم المدني كه مي گـويد: (نزد عسكري آمده، ناگـهان بادي وزيده و هوا پرده اي را كه روي درب بود تكان مي دهد، پسر بچه اي يا نوجواني مشاهده كرده، نوجوان او را شناخت و بنام صدا كرد، پرده به جاي خود باز مي گـردد و نتوانست دگـر بار پرده را كنار بزند). اين روايت واضح است كه ضعيف مي باشد بعد از اينكه در سلسله راويان الفزاري و الرازي را كه ضعيف و مغالي بودند، مشاهده مي كنيم.

ابو الاديان البصري

اما روايت ابو الاديان البصري كه تنها صدوق آن را نقل مي كند آنهم بدون هيچ سندي روايت را ارسال مي كند، با اينكه صد سال ميان اين دو - يعني شيخ صدوق و ابو الاديان – فاصله وجود دارد و در اصل كسي هم شخصي بنام ابوالاديان را نمي شناسد، لذا مسئله اختلاق اين شخص از طرف (غُلات) مورد تأكيد قرار مي گـيرد!

در دنباله داستان، و آن گـروهي كه از قم و پشت كوه به (سرَّ من رأي) آمده بودند، روايتيكه صدوق آن را نقل مي كند، سر تاسر در سندش احمد بن الحسين الآبي العروضي و ابي الحسين ابن زيد بن عبد الله البغدادي از سنان الموصلي از پدرش ... داراي اشكال ميباشد و اين اشخاص همگـي مجهول الهويه هستند و هيچ ذكري از آنها در تراجم رجال وجود ندارد!

سعد بن عبد الله القمي

اما روايت سعد بن عبد الله القمي كه در آن مي گـويد: «خودش با احمد بن اسحاق وارد بر امام حسن عسكري شدند، روي ران آن حضرت پسر بچه اي در حال بازي بود». اين روايت را صدوق از النوفلي الكرماني از احمد بن عيسي الوشاء و البغدادي از احمد بن طاهر القمي.. نقل مي كند. در سند اين روايت طوریکه مشاهده میکنیم چهار نفر از مجهولين و مهملين قرار گرفته اند، و اما راوي پنجم الشيباني او از ضعفا و تندروها (غُلات) و (مفوضه) مي باشد، همانطوريكه الكشي و ابن الغضائري و الطوسي و النجاشي مي گـويند.

به همین علت (علامه حلي) در كتاب (الخلاصه) اعتماد را از سعد بن عبد الله القمي سلب كرده. (شهيد ثاني) مي گـويد: (علائم تقلب بودن روي اين روايت واضح مي باشد) چون مهدي با انارك طلائي بازي مي كرد، طبق نص روايت.

طوریکه میدانیم اگـر در سند روايت ضعف باشد آن را از اعتبار و وثوق ساقط مي كند. حال اگر ما ضعيف بودن اسناد و روايات و همچنين ضعيف بودن متن آنها را در نظر بگـيريم، دقيقاً متوجه خواهيم شد كه مجموع آنها هر گـز نخواهد توانست وجود شخصي عادي را حتي ثابت كند، چه رسد به اثبات ولادت مهدي، بنا بر اين ولادت هيچ امامي را به اين روايتها نمي توان تثبيت كرد يا از اين روايتها براي ساختار عقيده استفاده كرد!! ...»





[1]- الكليني: الكافي ج1 ص 329، الصدوق: اكمال الدين ص 435، الطوسي: الغيبة ص 140، الصدر: الغيبة الصغري ص 285.

* * تفويض: يعني حضرت محمد وعلي نماينده خدا بر روي زمين هستند وتوانائي خدا در خلق كردن موجودات وغيره هستند.

۱۳۹۰/۰۶/۲۰

معلومات اسلامي

س.نبي كريم صلي الله عليه وسلم راكدام زنان شيرداده بود؟ وچندروزشيرداده بود؟

ج.درارتباط شيردهي آن حضرت صلي الله عليه وسلم دوقول است:

1.ازروز پيدايش تاهفت روز ثوبيه كه كنيزآزادشده ابولهب بن عبدالمطلب بودشيرداده بود، ودرروزهشتم قافله حليمه سعديه آمدكه اودوسال شيرحليمه رانوشيد،

2.ازروزپيدايش آن حضرت صلي الله عليه وسلم تاهفت روز حضرت آمينه شيرداد وبعدا سعديه باخودبرد.

س.طريقه خوراك رسول اكرم صلي الله عليه وسلم برچندطريقه بود؟

ج.نبي كريم صلي الله عليه وسلم بردوطريقه در ماحول سفره مي نشست البته اين دوطريقه محمول است براكثراوقات زيرا اين هم ثابت است كه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم چهارزانوهم نشسته است.

1.برسرپاهاي خودمي نشست.

2.آنكه قف پاي چپ خودرا به عقب پاي راست خود متصل ميكرد.ونبي كريم صلي الله عليه وسلم به سه انگشتان نان ميخورد درميانه ، مسواكه، وكلان.يعني ابهامه، وسطي ، مسبحه.

ادامه دار